اشعار علیرضا یادآر -  Poems by Dr. Alireza Yadar

اشعار علیرضا یادآر - Poems by Dr. Alireza Yadar

دینی به جز عشق می‌شناسی؟
اشعار علیرضا یادآر -  Poems by Dr. Alireza Yadar

اشعار علیرضا یادآر - Poems by Dr. Alireza Yadar

دینی به جز عشق می‌شناسی؟

شعر ۳۹۰: غزل «درد، آری ز ژنی هست که آدم دارد»

سینه‌ی تنگ منِ مست چرا غم دارد

همه‌ی شهر ز چشمانِ ترم نم دارد؟


سینه ام گفته شب و روز به من صاحب من

به خدا سینه و آغوشِ تو را کم دارد


مگر امروز جهان مرگ نگاری دیده

که خدایا همه جا رونقِ ماتم دارد؟


قامتم را منگر راست تو را می‌نگرد

روحِ آن آه نگاراکمری خم دارد


پدرم ارث غریبی به تنم بنوشته

درد، آری ز ژنی هست که آدم دارد


صحبت از طاقت و کم طاقتی‌ام دیگر نیست

گوییا قلب تو آن درد که دارم دارد


ماه شوال به سر آمد و باید رقصید

پس چرا این سفرم رنگ محرم دارد؟


۱۴۰۲؛ در پروازِ ترس و امید