اشعار علیرضا یادآر -  Poems by Dr. Alireza Yadar

اشعار علیرضا یادآر - Poems by Dr. Alireza Yadar

دینی به جز عشق می‌شناسی؟
اشعار علیرضا یادآر -  Poems by Dr. Alireza Yadar

اشعار علیرضا یادآر - Poems by Dr. Alireza Yadar

دینی به جز عشق می‌شناسی؟

شعر ۳۷۵: شعر سپید «دردناک‌ترین روز»


دردناک‌ترین روز،

روزی‌است

که

صبحش

در شهری غریب و آشنا

ساعت

پانزده و بیست و پنج دقیقه

شروع شود

دوباره

مثلِ

مادرهای کودک‌مُرده

به دنبالِ

رُزِ صورتی بگردی

و همه‌ جا را

صورتی ببینی

همه‌ی جهان را

از همین نقطه که شده

همه‌ی جهانِ تو


آشنایی و غریبی،

گیجت کند

و حس پادشاهی و حقارت

از عشق

و حقارت

و حقارت 

و حقارت …

و سکوت 


و تنها گرمی 

چشمانت

دستِ مادرت، 

ژاله شوند

نوازشت کنند

گستره‌ی چشم تا سینه ات را

مانند باران

و تو

بلرزی

از این الهام

 

و باران

بگوید

تو

کودکی

نه حقیر


و باز

بشوی

آبستره‌ی سرخ و سیاه

و بشوی

کهکشانی بارانی

پر از زلزله


و ناگهان

معجزه شود

و نیروانا شوی و

گُل‌های شمعدانی …


و صدایِ بهم خوردنِ لیوان‌های شیشه ای صورتی

شنیده شود

و ساعتِ

پانزده و سی و هشت دقیقه‌ی

پنجشنبه

دهم اسفندِ چهارصد و دو

ذوقِ چایِ عراقی

و صبحانه ای از نخل

شادترین

کودکِ روزگارت کند.


امضاء الیرُزا

علیرضا یادآر


پانزده و سی و هشت دقیقه

۱۵:۳۸ پنجشنبه دهم اسفند ۱۴۰۲

نجف،